جدول جو
جدول جو

معنی پنبه فروش - جستجوی لغت در جدول جو

پنبه فروش
(اَ رَ)
آنکه تجارت پنبه کند. قطّان
لغت نامه دهخدا
پنبه فروش
آنکه تجارت پنبه کند قطان
تصویری از پنبه فروش
تصویر پنبه فروش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پنبه درگوش
تصویر پنبه درگوش
ناشنوا، سخن ناشنو
فرهنگ فارسی عمید
(یَ / یِ زَ دَ / دِ)
که به فروختن دنبه اشتغال دارد. که دنبه فروختن پیشه دارد. (یادداشت مؤلف). الاّء. (منتهی الارب) ، کنایه از دلبر سرین بزرگ:
دلبر دنبه فروشم که ز جان می چربد
به صفا از همه خوبان جهان می چربد.
سیفی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(پَمْ بَ / بِ دَ)
کنایه از مردم غافل و سخن ناشنو باشد. (برهان قاطع) :
نظامی بس کن این گفتار خاموش
چه گوئی با جهان پنبه درگوش.
نظامی.
- پنبه در گوش داشتن، پنبه در گوش کردن، پنبه در گوش نهادن، غفلت داشتن. تغافل کردن. سخن ناشنودن. سخن نشنیدن. حرف نشنیدن:
بمجلسی که ز جودت مرا سؤال کنند
نهاد باید ناچار پنبه در گوشم.
ظهیر فاریابی.
- امثال:
بگو مبین، چشم می بندم، بگو مشنو، پنبه در گوشم می نهم، بگو مدان، نمی توانم
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ / دِ)
کهنه فروش. نجّاد. (زمخشری)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مِ)
آنکه چیزهای گندیده فروشد
لغت نامه دهخدا
(اَ ر)
که پیه فروشد. شحام. شاحم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ شِ)
که شبه فروشد:
تو قدر فضل شناسی که اهل فضلی و دانش
شبه فروش چه داند بهای در ثمین.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از پاچه فروش
تصویر پاچه فروش
آنکه پاچه فروشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنده فروش
تصویر گنده فروش
کسی که چیز های گندیده و فاسد فروشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیه فروش
تصویر پیه فروش
آنکه پیه بفروش رساند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنبه درگوش
تصویر پنبه درگوش
((~. دَ))
غافل، پند نشنو
فرهنگ فارسی معین